۶ تیر ۱۳۸۹

آشفته بازاري به نام ايران

ايران در طي گذر تاريخ و اتفاقات جاري سير قهقرائي را طي مي كند كه به نوعي از ايران به مثابه يك بيمار در تمامي زمينه ها مي توان ياد كرد ، كشوري كه دچار بيماري هاي خطرناك و مهلكي است و درمان اين مشكلات نيازمند كارشناسان و صاحب نظران در زمينه اين بيماري ها و نا هنجاري ها است. و تا زماني كه در زمينه مشكلات به جد انديشيده نشود اين مشكلات باقي خواهند ماند و اوضاع كشور در زمينه هاي مختلف بد تر و بد تر خواهد شد.
يكي از مشكلاتي كه ايران با آن دست به گريبان است مشكل فرهنگي جامعه ايران ميباشد كه بنا به علل مختلف اين مشكلات به وجود آمده اند و زاييده تفكرات اشتباه و خرافات و كم سوادي جامعه مي باشند .
در جامعه اي كه به قانون احترام گذاشته نميشود چه انتظاري از حاكمان جامعه مي رود كه قانون را رعايت كنند ؟ مگر آنان از جامعه ديگري به ايران تزريق شده اند ؟ مگر آنها ايراني نيستند؟ اگر در انتخابات تقلبي رخ ميدهد به همان دليل رخ ميدهد كه اگر در تقاطعي افسر راهنمايي و رانندگي يا دوربين نباشد از چراغ قرمز عبور مي كنيم ، به همان دليل رخ داده است كه به محض مشاهده افسر راهنمايي و رانندگي كمربند ايمني را مي بنديم و يا از سرعت خود مي كاهيم . اگر در كشور نهاد هاي خود سر و غير قانوني موازي دولت براي مردم تصميم مي گيرند به همان دليل اين اتفاق رخ ميدهد كه ما وقتي به اداره اي جهت انجام كاري مراجعه مي كنيم خود را در حدي ميدانيم كه در مورد مسائلي نظر ميدهيم كه در موردش سواد و مطالعه نداريم و از همه مهم تر به ما ارتباطي ندارد و به همان دليل رخ ميدهد كه ما خود را عالم و دانا در تمامي زمينه ها ميدانيم و به تمامي مسائل نظر ميدهيم اما دريغ از حتا يك صفحه مطالعه در آن زمينه. اگر در جامعه حاكمان از صبح تا شب دروغ ميگويند و به عناد با يكديگر مشغولند به همان دليل است كه ما صبح تا شب دروغ مي گوييم و زير آب يكديگر را در كار و زندگي ميزنيم، امروز در ادارات ايران اكثر كاركنان مشغول زير آب زد ساير كاركنان هستند.
وقتي اعضاي جامعه دچار يك سري مشكلات فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي هستند نبايد انتظار داشت جامعه آن مشكلات را نداشته باشد . ما با توجه به اينكه تعداد زيادي جامع شناس ، اقتصاد دان و فعال سياسي داريم كمتر مشاهده كرده ام كسي در مورد روستا ها و شهر هاي كوچك نظر بدهد و در مورد آنها تحقيق كند كه چرا و چه مشكلاتي دارند .
طبق آمار ها تقريبا 35 درصد جمعيت ايران در روستا ها و 65 درصد جمعيت در شهر ها زندگي ميكنند ، اما آيا تا به حال تحقيقي در اين زمينه داشته ايم كه اين 65 درصد شامل چه شهر هايي مي شود؟ آيا تمام اين 65 درصد در تهران و اصفهان و شيراز ساكن هستند؟ چند مثال براي شما دارم :
1- شهر غرق آباد از توابع شهرستان ساوه با جمعيت 4503 نفر
2- شهر ورزقان از توابع آذربايجان شرقي با جمعيت 4088 نفر
3- شهر مير جاوه از توابع شهرستان زاهدان با جمعيت 14162 نفر
به جهت اينكه از موضوع اين نوشتار خارج نشويم در مورد آمار جمعيت شهرستان ها و شهر ها شما را دعوت ميكنم به تحقيق در امار سال 1385 ايران كه دريابيم بيش از 60 درصد جمعيت ايران در روستا ها و روستا هايي كه نام شهر بر انها نهاده اند زندگي ميكنند كه مشكلات فرهنگي فراواني نا خواسته و نا اگاهانه گريبان گير اين خيل عظيم جمعيت مي باشد ، آري شايد فعالين اجتماعي و سياسي و دانشگاهيان و فعالين دنياي مجازي كمتر به مشكلات فرهنگي چنين نقاطي توجه مي نمايند و به همين دليل ما هيچ روزي تغييري نسبت به ديروز نخواهيم داشت ، چون مشكلات همچنان باقي است و روز به روز افزايش مي يابد.
در اوايل انقلاب اسلامي نهادي به نام بنياد مسكن انقلاب اسلامي تشكيل شد كه امروز به شكل يك دستگاه عريض بروكراسي تبديل شده است و مشكلات روستا ها را روز به روز بيشتر ميكند ، در روستا هايي كه از فقر فرهنگي و اقتصادي رنج مي برند بودجه هاي كلاني صرف اجراي طرحي به نام طرح هادي توسط اين نهاد اجرا ميشود كه شامل خيابان گشايي ( تخريب منازل قشر فقير )، اجراي جوب آب ، پياده رو سازي ، آسفالت خيابانها و يك سري كارهاي عمراني مشابه مي شود كه بعد از اجراي جوب روستائيان جوب ها را با فضولات حيواني و خاك پر ميكنند تا چرخ دستي شان را از جوب عبور دهند و آسفالت و پياده رو اجرا شده در كوتاه ترين زمان ممكن بر اثر حفاري هاي مختلف از بين ميروند. به غير از اجراي طرح هادي در روستا ها بنياد مسكن طرحي ديگر براي روستائيان دارد كه براي بازسازي خانه روستائيان وام احداث مسكن اعطا مي كند و اين خانه ها با روش هاي غير اصولي و غير مهندسي با نظارت هاي ضعيف اين نهاد احداث مي شوند كه با توجه به اينكه ايران در كمربند زلزله قرار دارد و در صورت وقوع زلزله شديد كمتر خانه احداثي توسط اين نهاد ويران نخواهد گشت ، به راستي چرا ما نمي پسنديم كاري را با دقت بالا و با صرفه اقتصادي و اصولي و با دوام بالا انجام دهيم؟ حال نكته نگران كننده در اعطاي وام هاي مسكن به روستائيان اينجاست كه به دليل عدم سخت گيري دولت در اعطاي اين وام به روستائيان ، روستائيان به صورت زنجيره اي ضامن يكديگر مي شوند و كمتر كسي اين وام ها را پرداخت مي كند و اين طرح هم ضربه جبران ناپذيري به اقتصاد بيمار ايران ميزند و اين وام ها صرفا جهت تبليغات و راضي نگهداشتن روستائيان كمتر آگاه مي باشد.
در روستائي كه مردم با مشكلات عميق فرهنگي و اقتصادي دست به گريبان مي باشند دولت در حال احداث پايگاه هاي بسيج و خانه عالم ( براي اسكان يك ماهه مبلغ مذهبي در ماه مذهبي ) مي باشد كه با توجه به بالا بودن تعداد روستا ها در كشور هزينه احداث اين بنا ها بسيار نجومي مي باشد و بودجه هنگفتي در روستا ها به خاطر يك شركت در انتخابات صرف مي شود و روستائيان هر روز بي فرهنگ تر ، بي سواد تر ، نا آگاه تر و در نهايت گرسنه تر مي شوند. روستائياني كه گاه توليداتشان حتا به قيمت تمام شده هم خريدار ندارد و آنگاه ما از چين گردو وارد مي كنيم ، آيا واقعا چرا ما از چين توليداتي بنجول وارد ميكنيم در حالي محصول مشابه ايراني آن بسيار با كيفيت ترو مرغوب تر مي باشد ، چرا كمر توليد كننده داخلي را به هر قيمتي مي شكنيم؟
آيا با مشكل بي سوادي و نا آگاهي شديد از نزديك مواجه شده ايم ؟ من پيشنهاد مي كنم صاحب نظران جهت ارائه نظرات و راه كارهاي نجات از بحران مدتي را در يك شهركوچك يا روستا زندگي كنند ، اوضاع روستا ها و شهر هاي كوچك بسيار وخيم است ، مردم به دلمشغولي هاي بيهوده و پوچ درگيرند و گذران عمر مي كنند و حتا به فرداي خويش هيچ نمي انديشند.
مدتي در يك شهرستان كوچك و يك روستا زندگي كردم و در اين شهر يك قهوه خانه انتخاب كردم و مشغول ارتباط گيري در اين قهوه خانه شدم برايتان چند تن از شخصيت هايي را كه به اين قهوه خانه رفت و امد داشتند را معرفي مي كنم و تمامي شخصيت ها واقعي هستند و تمامي خصوصيات افراد بدون كم و كاست منعكس مي شوند.
علي كارگر قهوه خانه كه ساكن يك روستاي كوچك بود و براي كار به شهر آمده بود و در اين قهوه خانه كار مي كرد و مشكلات فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي فراواني داشت ، علي ياد نگرفته بود كه نبايد پشت سر كسي حرف بزند و كسي را به تمسخر بگيريد و حتا علي نحوه راه رفتن و حرف زدن را هم به درستي نمي دانست ، علي در حالي به تمسخر قيافه يا خصوصيات فيزيكي يا رفتاري مشتريان مي پرداخت كه خود سرشار از ايرادات متفاوت بود از ظاهر گرفته تا رفتار ، قيافه زشت و اندام نا متوازني داشت.
صاحب قهوه خانه محمد نامي بود كه به مانند علي از مشكلات فراواني رنج مي برد و سعي مي كرد با ديوزگي هم لذت ببرد و هم مشتريانش را حفظ كند ، محمد بيشر اوقات سعي در ايجاد درگيري لفظي بين مشتريان داشت تا از درگيري هاي آنان لذت ببرد ، محمد ادعاي خا ني داشت در حالي كه شايد ريالي به نام خودش نبود و همه به نام پدر مستبد و متحجرش بود ، محمد خود را علامه دهر و ما وراي همه در تمامي زمينه ها مي دانست و به شكل زننده اي به تمسخر ديگران مي پرداخت.
يكي از مشتري ها به نام فرهاد با دروغ گويي سعي بر خود شيريني در جمع را داشت و او هم مانند خيلي ها عالم مي دانست و به تمسخر ديگران مي پرداخت و به شدت سعي در ايجاد اختلاف بين سايرين را داشت.
يك مشتري بسيار متفاوتي به نام اشكان در عوالم رويا سير مي كرد و به شدت اعتياد به مصرف قرص هاي روان گردان داشت و حتا به پخش اين قرص ها در سطح شهر مشغول بود و چند نفر از مشتري هاي قهوه خانه را هم به مصرف اين قرص ها معتاد كرده بود ، اشكان به شدت در رويا هايش سير مي كرد و خود را راننده اتوبوس مي دانست ، حتا روزي كار رويا هايش به جايي رسيد كه لباس راننده هاي اتوبوس را پوشيده بود و به قهوه خانه آمده بود ، اشكان هر روز از خاطرات هاي توهمي اش در جاده براي مشتري ها تعريف مي كرد و به تمسخر افراد غايب در جمع مي پرداخت و بعد از خروج اشكان از قهوه خانه همگي به تمسخر وي مي پرداختند نكته قابل توجه اينجاست كه اشكان حتا گواهي نامه پايه 2 هم نداشت و حتا براي يك بار هم كف پايش پدال گاز اتوبوس را لمس نكرده بود.
يكي از مشتري ها به اسم احمد دائما در حال تعريف كردن از موفقيت هاي ورزشي خود بود در حالي كه در حد ورش شهر كوچكشان هم شناخته شده نبود و دائما مشتري ها را به ترك سيگار و قليان دعوت مي كرد در حالي كه خود هم دستي در مصرف دخانيات داشت.
مجيد دائما در حال تعريف كردن خاطرات سكسي اش با دختران شهرشان بود ، در حالي كه قيافه بسيار زشت و قد كوتاهي داشت و حتا تا به حال موفق به ارائه پيشنهاد دوستي به دختري نشده بود .
يكي دائم الخمر بود ، يكي مدام از خاطرات خدمتش و لوطي گري هايش تعريف مي كرد ، يكي مشغول گذاشتن اسم ولقب براي ديگران بود و خلاصه خيلي ها با خيلي مشكلات رنگارنگ در اين قهوه خانه رفت و امد مي كردند ، اما نتكته تاسف برانگيز اينجاست كه اكثر شخصيت هايي كه نام بردم يا تحصيلات دانشگاهي داشتند و يا دانشجو بودند! كه يكي از مشكلات اين افراد تحصيل در واحد هاي دانشگاهي كوچك بود و صرفا هدفشان از تحصيل داشتن مدرك بود و كمتر اطلاعاتي حتا در مورد رشته تحصيلي شان داشتند .
از روستا و قهوه خانه كه بگذريم مي خواهم در مورد دوران كودكي ، نوجواني و جواني در جامعه جنگليسم ايران سخن بگويم
كودكاني كه در فضاي ابهام آلود جامعه و خانه هزاران چرا در ذهنشان بي جواب باقي مي ماند و عدم توانايي والدين جهت تربيت فرزندانشان ، مشكلات بزرگي را به وجود مي آورد ، والديني كه توانايي اقتصادي برآورده كردن نياز هاي كودك را ندارند و كودك را با يك سري باور ها اعتقادات اشتباه تربيت مي كنند. اين كودك در دوران نوجواني و جواني دچار بحران هاي دروني سهمناكي است از يك طرف اعتقادات و القاعات اشتباه جامعه و از يك طرف خواسته هاي دروني و از يك طرف جامعه الوده ، هر يك اين نوجوان را به سمت و سويي مي كشند ، اين كودك به هيچ عنوان نخواهد توانست از ظرفيت استعداد هايش به خوبي استفاده كند و نخواهد توانست آن شود كه بايد مي شد ، او سرشار از عقده هاي كودكي است ، او كه روزي حسرت داشتن دوچرخه را داشت امروز به شكل حرفه اي توسط جامعه و خانواده يك عقده اي و كينه توز تمام عيار شده و حال هزاران هزار خواسته دارد و نمي تواند به آنها دست پيدا كند، او مي خواهد با جنس مخالف ارتباط برقرار كند ولي از طرف جامعه و اكثر خانواده ها ترد مي شود ، اين قبيل مشكلات براي دختران پر رنگ تر است. دختري كه اجازه گردش و تفريح با دوستان خود را ندارد ، دختري كه در جامعه برايش از پسر يك ديو و شيطان ساخته اند با چه اعتماد به نفسي تشكيل خانواده خواهد داد ؟ با اين حجم تضاد ، دختري كه هر روز در خيابانها با هزاران متلك و حرف ركيك و غير اخلاقي راه خانه تا مدرسه را طي مي كند، مدارسي كه در آن دختران و پسران از هم جدا تحصيل مي كنند و به يك باره در دانشگاه در هم آميخته مي شوند و متاسفانه در دانشگاه ارزشهاي انساني براي هميشه رخت بر مي بندد و ديگر نبايد اميدي بر اين داشت كه فردي كه با نا هنجار ترين ارزشها تربيت شده فردي مفيد براي جامعه باشد و حتا بايد انتظار متضرر شدن جامعه توسط چنين افرادي كه تعدادشان بسيار زياد است را داشت . جواني كه هزاران سوال بي جواب و هزاران خواسته خارج از دسترس دارد در لجن زاري به نام جامعه در حال غرق شدن است به راستي آيا اين رفتار هاي لجام گسيخته امروزه جوانان در آينده هيچ فاجعه اي نخواهد آفريد؟ عدم اعتماد و درك متقابل از يكديگر سبب بالا رفتن روزانه آمار طلاق مي شود ، جواني كه در دوران كودكي و نوجواني و حتا در جواني و دوره تحصيل هيچ نياموخته و نمي داند چه درست است و چه اشتباه ، كودكي كه در دوران تحصيل شاگرد ضعيف ترين افراد جامعه از نظر علمي بوده است اكنون هيچ اندوخته اي براي زندگي اش ندارد ، در جامعه اي كه والدين توانايي تربيت صحيح فرزند را ندارند ، چون نمي دانند . در جامعه اي كه كم دانش ترين افراد معلم هستند نبايد انتظار داشت فردي كه از اين سيستم جنگليسم بيرون مي ايد ودر اين جنگل تربيت شده فردي مفيد براي جامعه باشد ، در جامعه اي كه سيستم اموزشي اش به هزاران دليل كه از حوصله اين نوشتار خارج است اشتباه است ، نبايد انتظار داشت فرد اندوخته اي براي آينده اش داشته باشد.
حال دور از انتظار نيست كه سن اعتياد و فحشا پايين امده باشد و امار اعتياد سر به فلك بكشد و نبايد انتظار داشت آمار فحشا در كشور پايين باشد ، نبايد انتظار داشت جرم و جنايت و كيف قاپي كم باشد.
وقتي جوان كه سرشار از عقده هاي دوران كودكي و نوجواني است به دانشگاه قدم مي گذارد و از فشار خانواده رها مي گردد به هيچ عنوان در پي علم و دانش نخواهد بود ، او به خاطر علم به دانشگاه نيامده است ، او براي رهايي از بند محدوديت آمده است ، آمده تا سيگار دود كند ،آمده تا طعم اعتياد و جنس مخالف را بچشد ، آري اين نا هنجاري ها زاده محدوديت ها و نا اگاهي هاي حاكم بر جامعه است ، نبايد انتظار داشت از چنين افرادي كه بره صفت بار نيامده باشند و بتوانند در پي حقشان باشند . براي نمونه باز مي گردم به مثال قهوه خانه اي كه در بالا به ان اشاره كردم ، جوانان در انجا تا سر حد مرگ به بحث در مورد فوتبال و هزاران مورد بيهوده مشابه مي پرداختند و زماني كه فردي به اشتباه حتا حرفي مي زد كه شايد كمي بوي سياسي بودن داشت همگي با اتحاد لال مي شدنند يا حتا به مخالفت مي پرداختند و يا به نشانه اعتراض محل را ترك مي كردند ، اري بسيار جاي تاسف دارد ، در جامعه اي كه جوانش يك سطر هم مطالعه ندارد نبايد انتظار اصلاحش را كشيد ع اصلا بايد در ان جامعه يا به عبارت بهتر و شيواتر در ان طويله را بايد گل گرفت . نبايد انتظار داشت دكتر ، مهندس و يا محققي كه از دانشگاه هاي اين طويله بيرون مي ايند بتوانند تغييري در وضع موجود ايجاد كنند .
مي خواهم نگاهي به كلان شهر ها بيندازيم ، كلان شهري كه بيش از نيمي از ان زير خط فقر زندگي مي كنند ، همشهرياني كه مجبور هستند براي نجات از گرسنگي هر روز هزاران دروغ سر هم كنند و روزانه سر همديگر را كلاه بگذارند تا به نان شب محتاج نباشند ، در يك نگاه اجمالي به يك خانواده فقيري كه در شهر بزرگي زندگي مي كنند مي توان به عمق فاجعه رخ داده در شهر هاي بزرگ پي برد. خانواده اي كه نان اور خانواده مجبور است سه شيفته كار كند و وقتي براي تربيت فرزند يا براي تفريح و گردش با خانواده ندارد ، زن خانواده به فاهشگي مشغول است تا از زن همسايه در لباس و زيور الات جا نماند ، زن هايي كه حيوان هستند و حتا گاها در سطح پايين تري از حيوان قرار دارند و درك و فهمشان بسيار پايين و حتا نا چيز است ، پسر خانواده اي كه كيف قاپ و معتاد و مواد فروش و جنايت كار است و دختري كه به مورور به اعتياد و فاهشگي و هزاران هرزگي و نا هنجاري روي مي اورد ، در تقاطع هاي اين شهر كودكان به گدايي مشغولند و عده اي گراز هم مشغول چپاول كشور و افزودن به سرماييه كثيف خود هستند . در چنين جامعه اي نبايد انتظار داشت ارزشي باقي بماند.
آري من در لجن زاري به دنيا امده ام كه به اقوام و ملت هايش به صورت مستقيم و غير مستقيم ديكنه شده است تا تجزيه طلب باشند و فاشيست ، در اين لجن زار كارگران و زنان و معلمان و دانشگاهيان هم از ابله ترين و گوسفند صفت ترين و بي فرهنگ ترين و بي سواد ترين اعضايش هستند و توانايي دفاع از خود و گرفتن حقشان را ندارند نبايد انتظار تغيير داشت.
اري ما در لجن زاري زندگي مي كنيم كه جزء 18 كشوري است كه خدمت سربازي اجباري است .
ما در طويله اي كشور نما زندگي مي كنيم كه به شدت از بي سوادي و نا اگاهي و گوسفند صفتي رنج مي برد.
قبرستاني كه نه نظام اقتصادي مشخصي دارد و نه هدف مشخص سياسي دارد و نبايد گله اي داشته باشيم چون همين جوانان كه امروز حتا راه رفتن را هم بلد نيستند ع حتا نمي توانند از حق خود دفاع كنند ع مديران و سياست مداران و گردانندگان اين قبرستان خواهند بود.
آري كشوري كه در بحران عميق فرهنگي ، اقتصادي و سياسي غوطه ور است ،كشوري كه تاريخ نحصش پر از دروغ است ، كشوري كه هيچ گاه در مسير تعادل نبوده است و در نهايت كشوري كه ايران است...
هامون كارگر

۱ نظر:

  1. salam mano mishnasi hamoni ke har roz sareto to on be estlah cofe ke khoda bastesh mibrod jalebe jaleb

    پاسخحذف