۴ مرداد ۱۳۸۸

گوسفندان ایرانی

متاسفانه مردم ایران حافظه تاریخی بسیار پایینی داشته و شعور سیاسی نداشته و به سرعت در جو قرار گرفته و با مذهب فریب می خورند و با حرف هایی كه میشه بچه رو فریب داد مردم ایران رو هم میشه فریب داد .
احمدی نژاد چه طور رای آورد ؟ 17 ملیون رای همش تقلب بود؟
نه باید خدمتتون عرض كنم كه مردم ایران با عرض پوزش ابلهند و قدرت تشخیص بسیار پایینی داشته و هیچ وقت نمی توانند تصمیم مناسبی برای خود بگیرند.
اگه اینطور نبود جهان سوم نمیشدیم. میشدیم صنعتی ، مدرن.
مردم ایران خوب رو از بد تشخیص نمی دهد من از احمدی نژاد تشكر میكنم كه به مردم ایران تلنگری زد با كارهاش تا بدونن كه نباید فریب بخورن . اما اقای احمدی نژاد زحمت های شما هم هیچ اثری نداشت این ابلهان باز با اینكه می دونن لیاقت نداری بهت رای میدن . حافظه تاریخی مردم ایران زیر صفر و با توجه به گذشته درخشان میر حسین باز هم بهش رای میدن.
مردم ایران به سادگی به اسم مذهب ، دار و ندارشون رو به تاراج میدن بدون كمترین شعور سیاسی. شعار یا حسین میر حسین ، دستبند های سبز ..... در كدام یك از كشور های صنعتی مردم با این موارد جو گیر می شن؟
مردم ایران ابلهند و باز به شعار های پوپولیستی و دروغ های این 4 تن اعتماد خواهند كرد و مشاركت در انتخابات رو بالای 70 درصد خواهند رساند و در صورتی كه هیچ كس هم در انتخابات شركت نكنه باز هم میر حسین رئیس جمهور خواهد شد این رو هم به شما یا حسین میر مذهبی ها تبریك میگم. و اطمینان دارم كه ایران در انتظار 4 سال كشتار مخالفان میباشد ایران در انتظار 4 سال خفقان می باشد و 4 سال بعد به این نتیجه خواهند رسید كه میر حسین مذهب آدم لایقی نبوده و باز در انتخابات شركت كرده و با توجیه ابلهانه ی بین بد و بدتر باید بدتر رو انتخاب كرد باز در انتخابات شركت می كنید و این قصه مانند سریال های خانوادگی ادامه دار خیلی ادامه خواهد داشت تا جایی كه با فرار اكثریت روشنفكران از كشور . 100 % مردم باقی مانده ( ابلهان ) در انتخابات شركت خواهند كرد.

هامون كارگر

همه در خوابند ... !

ساعت 6 صبح ، بعد از گشت و گذار كافی در دنیای مجازی و مصرف توتون و تنباكوی كافی زمان خواب فرا میرسد ... ! من خوابیدم.
كارگری سوار بر مینی بوس ، راننده تاكسی سوار بر اسب ، كامندی سوار بر تاكسی و معلم سوار بر پرایدش ، همگی به سمت محل كارشان در حركتند . بقال سر كوچه هم با پای پیاده مسیر خانه تا مغازه را طی خواهد كرد .
كارگر كار یك روز را در ده روز و با یك دهم كیفیت كار كارگر خارجی انجام خواهد داد.
كارمندمشكلات مردم را با یاری یك سیستم عریض بروكراسی پیچیده تر خواهدكرد و كار خودش هم آخر سر در ان گرداب گیر خواهد كرد .
معلم مدرسه در حال خیانت به علم و فرهنگ كشور در كلاس به سر می برد( ماءمور است) .
رننده تاكسی در شرایط بد جوی ، دربستی كار میكند و درهوا آفتابی برای 100 تومان شدید ترین ترمز ها را می زند .
بقال سر كوچه تمام فكرش به این هست كه اجناس مغازه اش به سرقت نرود ، در ضمن امروز باید مغازه را تعطیل كند و برود بیمارستان چون 9 ماه پیش او و زنش حماقتی دیگر را مرتكب شدند و یك سیاه بخت دیگر را به دنیا خواهند اورد .
كمكم دختر سرمایه دار و پسر آق معلم جون كه دانشجو هستند و خود جناب سرمایه دار از خواب بیدار می شوند. و به جامعه می پیوندند . " كه البته دانشجو هیچ وقت از خواب بیدار نخواهد شد "
سرمایه دار قرار خود را با معشوقه اش كه یك فاحشه است ست می كند . دانشجو هم در سر كلاس یا در خوا ب است و یا در حال sms یا بلوتوث پرانی یا هم در حال خرید و فروش مواد و پسر آق معلم و دخت سرمایه دار داستان هم همكلاس هستند و در حال رایزنی برای مكان جماع نیم روزیشان می باشند.
از هر صد میلیون نفر ایرانی یك نفر بیكار داریم كه اون هم از صبح بیداره و رفته سركار و كارش هم گشتن دنبال كار هست ، بیكار ما پسر كارگر داستان هست . كه اون هم كار داره پس هر شخص كه ادعا داره ما بیكار داریم دشمن اسلام هست و میخواد به اسلام ضربه وارد كنه.
خانم های خانه دار كه دیشب حسابی خسته شده اند كمكم از خواب بیدار میشوند و هر كدوم مشغول كاری خواهد شد .
در جامعه كلاهی از سری برداشته و در سر دیگری در حال فرود آمدن میباشد .
پولی رو كه كارمند از عابر بانك گرفته تا برای زنش كه آسم داره دارو بگیره رو پسر بقال محله كه به حرفه مقدس دزدی مشغول هست می دزده . شیشه پراید معلم جون توسط پسر معتاد كارمند شكسته شده و ضبط صوت ماشین پر پر .
پسر سرمایه دار بر اثر مصرف بیش از حد الكل تصادف شدیدی كرده و از بیمارستان با پدرش تماس میگیرن كه پدر در حال حاظر در دست رس نمیباشد و كنار معشوقه میباشد . با مادرش تماس گرفته میشه و مادر در حال حاظر در دسترس نمیباشد و در حال رد و بدل كردن دل و قلوه با پزشك جراح زیبایی میباشد . با خواهرش تماس گرفته میشه كه ایشون هم در دسترس نمیباشد و در حال جماع نیمروزی با پسر اق معلم جون . ....
در این حین زن بقال سر كوچه فرزندی رو به جامعه تحویل میده و زن كارگر هم از پزشك سرطان شناسی بیرون میاد .
پسر راننده تاكسی هم بر اثر خالی بودن خانه در حال عیش و نوش با دوستان می باشد .
و تمامی افراد جامعه بعد از پشت سر گذاردن یك روز دیگر از تمام روزها در پایان روز در حال غر زدن به سر میبرند و درگیری ها ادامه خواهد داشت و اعضای جامعه به قرض ها ، قسط ها به اجاره ها ، به فیش ها ، به شهریه ها و به فریب ها درگیر خواهند ماند و مجالی برای تفكری دیگر نخواهند داشت.
همه میخورند ( عده ای گرسنه می مانند ) ، میخوابند و جماع میكنند و ...
و در نهایت همه در خوابند و ای كاش بیدار نشوند چون در بیداری هم در خوابند .
آرزومند فرا رسیدن لحظه مرگتان.

هامون كارگر

چاره مارك های برترند؟

به دانشگاه بنگرید که در آرامش خونبار ِ بورژوازی و در خیانت و سکوتی زجر آورمانند فرو رفتن خر در گل فرو رفته است، برای عروسک های دانشگاه چند واژه را چوب می زند. برای انها سرمایه داری موضوع بحث است. مارك فلان شركت بورژوایی مهمترین دغدغه این عروسكان است . عروسكان ماده بیشتر به این مارك ها می اندیشند و خود را یك عروسك كلاسیك و مارك پسند و روشن فكر در آیینه می بینند . عروسكان نر هم به مرور زمان در این میان نقش بیشتری یافته اند آنها هم به این می اندیشند كه عروسكی مارك پسند باشند و هم عروسكان ماده را بهتر شكار كنند . نه به نظر من نتیجه مساویست چون مادیان هم در فكر این هستند كه بهتر شكار شوند و طعمه عروسك كلاسیك تری شوند . به عروسكان نگاه کنید که مانند جنازه ای آویزان و با وزش بادهای مارك ها به این سو و آنسو می رود. باید یاد آور این نكته هم بود كه هر نوع نا فرمانی مدنی به جای خود قابل ستایش می باشد.
و در این سو دانشجویانی هم در فقر مطلق به سر می برند و محكوم به مرگ هستند و این اتفاق میمون كاش هرچه سریعتر افتد.
براستی چرا به اینجا كار میكشد ؟ چرا تا این حد اختلاف طبقاتی در دانشگاه ، خیابان و جامعه بیشتر از قبل به چشم می آید ؟ چرا از دانشگاه فریادی به گوش نمیرسد ؟ چرا دانشگاه هم مانند خیابان ، صنعت و جامعه دیوانه وار خوابیده است ؟ صدای خورخور دانشگاه چه كر كننده است...
چاره چیست ؟ آیا باید اختلافات همچنان بیشتر شود یا كمتر ؟
باید این اختلاف تا سر حد مرگ برسد، باید این اختلافات تا انفجار پیش رود ، باید جامعه گسسته شود .
در گسستگی جامعه میشود به یك مبارزه ی طبقاتی تمام عیار دست زد ؟ میمونک بورژوا اجازه این گسستگی را میدهد ؟ اجازه رخداد یك مبارزه را میدهد ؟ مبارزه اتفاق می افتد ؟
باید نشست و خمیاز كشید ؟ رفقا! باید به استقبال مبارزه و خطر رفتو حال این میمونک های اصلاح چی و اصول چی از دانشجویان و جامعه می خواهند با پرچم های کوچک رنگی برای امپریالیست جیک جیک کنیم. هرگز!
مبارزه ی طبقاتی ، در کوچکترین مقاطع زندگی ما جریان خواهد داشت. در خانواده برعلیه پدر ، در جامعه برعلیه ارباب ، در ذهن برعلیه وجدان. " رفقای اوین ! در سیاهچاله ها شعله ای است که در قلب شما می سوزد. شعله ای که انسانی را می جوید اما مرگ از پنجره های خانه تان سرک می کشد. آن دیوارها تا نگاه بی تفاوت توده ها امتداد دارد. سرکوب در سکوت امتداد می یابد و سکوت در سرکوب. این وحشیان همسایه های خوبی برای یکدیگرند چون هریک در قبر خویش آرمیده است. رفیق امین قضایی "

باز هم سكوت...

هامون كارگر

اینجا تفرجگاه است ، اینجا جنگل است

من از درون جنگل با خشمی سرشار از سكوت و با سكوتی سرشار از خشم در مورد جنگلی به اسم دانشگاه حرف میزنم.
شاید دیگر این جنگل را نتوان دانشگاه نامیدن. جنگلی كه در آن هر نوع حیوان و علف می روید .
به راستی دانشگاه این بود؟ چرا به اینجا رسیدیم؟
دانشگاه مگر محل تولید علم، تولید خبر ، تعیین سرنوشت ، فعال ترین بدنه یك جامعه و تولید و تولید نبود؟
حال چه تولیدی داریم ؟ آیا تولیدی باقی مانده ؟ علمی مانده ؟ خبری هست ؟
مهمترین خبری كه از دانشگاه بیرون میرود تحصن چند نفر برای جزعی ترین جزعیات است . موضوع مهمتری به تفكر دانشجوی امروزمان اجازه ورود ندارد ! به نظرت خود تصمیم میگیری كه به چه سویی رانده شوی و به چه فكر كنی و چه كنی؟ نه ! برایت به راحتی تصمیم میگیرند و تو هم به راحتی همان مسیری را طی میكنی كه از تو میخواهند.
دانشجوی دیروز و امروز چه تفاوتی با هم دارند ؟
شاید میتوان علت را در تاسیس دانشگاه ازاد این ابزار جدید بورژوازی دانست . حال به راحتی هر چه تمام و با هر سطح علمی و عقلی میتوان وارد دانشگاه شد و دوران دانشجویی خود را سپری كرد در 6 سال مدرك كارشناسی گرفت و سیگار ،مخدره و الكل به سهولت مصرف كرد ، همسر آینده خود را یافت ، شكست عشقی خورد ، با یك شركت تبلیغاتی كار كرد و لباسهای آن شركت را تبلیغ كرد و در نهایت مانكن شد.و مصرف مصرف كرد و وابسته شد و وابسته شد وابسته تر از هر وابسته ای. اینها را برای تو تصمیم گرفته اند و اجازه تعیین سرنوشت را به تو نداده اند.
تو كه امروز دانشجو هستی امروز باید برای آینده ات در دانشگاه تصمیم گیری. آینده ات را خود رقم خواهی زد ، و حال با كوله باری كج تر از كج به كدام بی راهه میروی ؟ نام این جا را چه طور میتوان دانشگاه نامید ؟ ایا جنگل سزاوارتر نیست ؟

هامون كارگر

چيپس

امروز دانشگاه مصرفی شده است . خود دانشگاه هم در حال مصرف شدن می باشد. دانشجویان درون آن نیز مصرف می شوند. دانشگاه هیچ تولیدی ندارد. این یک دروغ بزرگ است که دانشگاه محل تولید دانش است. دانشجویی كه همه چیز میداند و در عین حال یك احمق بزرگ میباشد دانشجو نیست ، ... جوست. او میخواست دانشجو شود اما او را وادار كردند دانشجو نباشد حرف های گندیده و نجس را در ذهن بیمارش فرو كردند ،امروز تنها فكر دانشجو ارتباط با جنس مخالف است (این گفته بدین معنی نمیباشد كه نویسنده این ارتباط را رد كند ، بلكه این ارتباط را لازمه نافرمانی مدنی میداند). امروز دانشجوی روشن فكر آنی است كه دستمالش بزرگتر است آنی است كه ریشش بیشترست آنیست كه جیره خوار تر و در نهایت آنیست كه مانند یك احمق حرفهایی كه به او دیكته كرده اند تحویل میدهد " میگوید به من چه ، میگوید مرا به این كار ها چه كار ، میگویید من همه چیز میدانم و احتیاج به دانستن چیز اضافه ای ندارم و در نهایت چیزی را هم كه نمیداند میگوید میدانم ، فعا ل سیاسی به دنبال براورده كردن عقده های كودكیش اینجاست كه باید سیگاری روشن كرد و مانند همان دانشگاه و دانشگاهی مصرف كرد. یك نوع دانشجوی روشن فكر هم داریم كه داشت از قلم می افتاد و خوب شد دوست عزیزم به آن اشاره كرد، دانشجوی فشن ، دانشجوی برنزه و از همه بهتر دانشجوی دختر كه به غیر از آرایش و برجسته تر كردن اندام برجسته اش چیزی نمیداند فقط مانند حیوانات در پی جفت گیری و علوفه میباشد. همه چیز را در آلت تناسلیش خلاصه شده میداند.
دانش در خیابان ها و درست در زمان جدال بر سر بقا تولید می شود. در پشت میز های دانشگاه صرفا دانش مصرف می شود. مصرف می شود و تفاله ی آن تبدیل به مدرک می شود. دانش واقعی در طی زندگی مادی روزمره ما تولید می وشد این واقعیت مادی است که ذهن ما را شکل می دهد نه برعکس!
در این جا هم این زندگی روزمره ما در خیابان های کثیف است که علم دانش را برای مصرف شدن در کلاس های درس تمیز تولید می کند. تا با خیال راحت دو را با دو جمع كنند و آخر سر هم به جواب نرسند و طاقت شنیدن حرفی را جز حرف های كثیف خود نداشته باشند. و خود را علامه دهر و انسانترین انسان و برترین انسان بداند.
در کنار آن دانشجو مصرف می شود و تفاله این انسان مصرف شده تبدیل به فارغ التحصیل می شود. دانشگاه مصرف می شود. همان طوری که هر روز در حیاط های دانشگاه ها نسکافه، سیگار، چایی و از همه مهم تر چیپس و پفک نمکی مصرف می شود.
دانشگاه به مثابه ی یک چیپس بزرگ به آرامی مصرف می شود و هیچ خاصیتی هم ندارد.
هامون كارگر